دیروز به پدرم زنگ زدم



کد پست 771
دسته بندی اخبار
نویسنده
دیروز به پدرم زنگ زدم، هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم.
گفت: «بنده نوازی کردی زنگ زدی».
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.
دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته.
گاز را شسته، قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده‌ و...
وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود.
و منو از نگاه‌ها و کمک های با توقع رها کرد.
امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم
برایش عکس بستنی فرستادم مادرم عاشق بستنی‌ست گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم.
برایم نوشت: «من همیشه به یادتم چه با بستنی چه بی بستنی».
و من نشسته‌ام و به کلمه‌ی «خانواده» فکر می‌کنم،
که در کنار تمام نارفاقتی‌ها،
پلیدی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.

کیومرث مرزبان


دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft