اصطلاحات حقوقی
کد پست
646
دسته بندی
اخبار
نویسنده
اصطلاحات حقوقی
فک رهن: خروج مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن.
زیان: در معنای ضرر به کار می رود.
زیان دیرکرد: به معنی خسارت تأخیر تأدیه (پرداخت) است.
سازش: تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
شخص حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
شخص حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
شخص طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند
صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف قانون به ما سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
عین: اشیاء مادی مستقل.
غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
غیر منقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
شاهد: کسی که شهادت بر امری می دهد.
شبه عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری.
شرط: امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درموردh معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
گرو : مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد.
مأجور: به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
مالک: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ه برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
متصالح: قبول کننده را در عقد صلح گویند.
مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.
مجنون: کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.
محجور : کسی که فاقد عقل یا رشد یا کبر باشد.
محق: کسی که ادعای او حق است.
محل اقامت: محلی که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد.
مدیون: کسی که بر ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد.
مستعیر: کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند.