یه مرد به اسم محسن
کد پست
2829
دسته بندی
اخبار
نویسنده
یه مرد به اسم محسن حقیقت که 12 سال ازدواج کرده بوده و دو تا بچه ام داشته، مجبور بوده برای اینکه خرج زن و بچشو در بیاره 2-3 شیفت کار کنه.
7 آذر ماه رفیقش میگه کار براش پیش اومده و به محسن میگه جاش بره شیفت، اما بعد چند ساعت رفیقش دوباره زنگ میزنه و میگه مشکلش حل شده و محسن بره پیش زن و بچش.
محسن عادت داشته همیشه دسته پر بره خونه و با ذوق و شوق میره برا زن و بچش خرید میکنه، وقتی سر زده میره خونه می بینه زنش با یه مرد دیگه داره سکس میکنه و جفتشون رو به قتل میرسونه و بعدش خودکشی میکنه...
زنش بخاطر اینکه محسن اکثرا شیفت بوده و نمیتونسته باهاش رابطه جنسی برقرار کنه، نیازش برطرف نمیشده و برا همین دوست پسر پیدا کرده بود تا هر وقت دلشون خواست رابطه برقرار کنن