چشمان تو آرامش دریاست عزیزم
مژگان تو امواج تماشاست عزیزم
با ناز به خود چون نظر انداخته ای باز
در قصرهزار آیینه غوغاست عزیزم
مجنون هزاران غرلم بس که به هربیت
افسون تو افسانه لیلاست عزیزم
گفتم به تو مهتاب بگویم ولی آخر
مهتاب کجا اینهمه زیباست عزیزم
نه بید چنین مثل تو گیسو زده شانه
نه سرو چنین خوش قدم بالاست
چشمان تو فال است و لبت شهد انار است
گیسوی بلندت شب یلداست عزیزم
کافیست قدم رنجه نمایی و بیایی
باران و شب و بوسه مهیاست عزیزم
با نقش و نگاری به دل انگیزی احساس
فرش قدمت مخمل گلهاست عزیزم
با عشوه مرا دیدی و خندیدی و رفتی
برخواستم از خواب و دلم خواست عزیزم
تقصیر نداری همه زیر سر عشق است
عشق است که اغوا گر دلهاست عزیزم
از من بپذیر این غزل ای ماه دل آرا
این هدیه یک عاشق تنهاست عزیزم
خوانش فاطمه مرتضی پور لیلا کوهی
شهراد میدری