من چرا این همه از
کد پست
1660
دسته بندی
اخبار
نویسنده
من چرا این همه از زن(همسر) خودم کسل و دلزده شده ام؟؟
جواب: تو باید در مورد همسرت بسیار تخیل کرده باشی، باید تخیلاتت را بیندازی ،باید یاد بگیری با واقعیت زندگی کنی.
باید بیاموزی تا فوق العاده را در عادی و معمولی ببینی
این به هنری عظیم نیاز دارد.
یک زن فقط پوستش نیست.
فقط صورتش نیست.
فقط تناسبات اندامش نیست.
یک زن، یک روح است، باید با او صمیمی شوی. باید درگیر زندگی اش، زندگی درونی اش شوی. باید با انرژیهای او دیدار کنی و ممزوج شوی، و مردم نمی دانند چگونـه با یکدیگر دیدار کنند و ممزوج شوند. اینها را هرگز یاد نداده اند.
هنر عشق را به شما نیاموخته اند
و همه می پندارند که میدانند عشق چیست، نه نمیدانید
شما فقط با نیروی بالقوه عشق به دنیا می آیید، ولی نه با هنر عشق ورزیدن. تو از زنت کسل شده ای زیرا نمیدانی چگونه وارد روحش شوی، این همان عشق ورزیدن است. شاید قادر باشی وارد بدنش بشوی و آن را فتح کنی، ولی این به زودی بسیار کسالت آور میشود، زیرا یک تکرار خواهد شد. بدن یک چیز بسیار سطحی است، میتوانی با بدن یک بار، دوبار، سه بار عشق بازی کنی و زمانی که کاملاً با بدن و پستی بلندیهای آن آشنا شوی، آن وقت چیز تازه ای وجود نخواهد داشت و برایت کسالت بار میشود، آن وقت به زنان دیگر علاقه پیدا میکنی و میپنداری که آنان باید چیزی متفاوت با زنت داشته باشند، دست کم در پشت لباسها به نظر میرسد که باید چیزی متفاوت داشته باشند. هنوز میتوانی در مورد آنان تخیلات کنی.
لباسها برای کمک به آرزوهای جنسی شما ابداع شده اند، یک زن برهنه چیزی برای تخیّلات تو باقی نمی گذارد، برای همین است که زنان برهنه زیاد جاذبه ندارند، مردان برهنه نیز همین طور
ولی وقتی زن یا مردی در پشت لباسها پنهان است، آنان برای تخیّلات تو بسیار فضا میگذارند. میتوانی در مورد آنچه در پشت لباس است تخیّل کنی، بار دیگر میتوانی تجسم کنی، اما نمیتوانی در مورد زن خودت تجسم کنی. مشکل اینجاست. اما میتوانی در مورد زن همسایه تخیل کنی
مردم از زنها و شوهرهایشان کسل شده اند
دلیل این است که آنان قادر نبوده اند تا بـا روح واقعی دیگری تماس پیدا کنند. آنان قادر هستند با بدن تماس داشته باشند و آن تماس قلب به قلب، آن تماس روح با روح را از دست داده اند. وقتی که بدانید چگونه روح به روح باهم تماس پیدا کنید، وقتی که زوج روحی شدید، آن وقت ابداً کسالت وجود نخواهد داشت. آنگاه همیشه در دیگری چیزی برای کشف کردن وجـود خواهد داشت، زیرا وجود درونی هر شخص بی نهایت است، و هر وجود خودِ خداوند را شامل میشود
این همان هنر دیدن فوق العاده در معمولی است.
آنگاه اکتشاف و عشق را پایانی نخواهد داشت.