نوروز من



کد پست 1533
دسته بندی دکلمه
نویسنده

هنگام سحر روزه و در صبح، نمازش

از ترس، فقط نام تو بوسم ز قضایش*

ایام شده عید و ولی، عید نیامد...

باران شده از رفتن تو عید، هوایش*

از بس به خدا گفته‌ام از عشق تو دائم

این جَنَتِ رضوان، شده ماتِ اَصَواتَش*

بر سفره نوروز، نهادم ز تو عکسی...

تا عید بداند که تویی، حکم صفایش*

زیر پل کارون، شدم خیره به ماهی..

در قسمت من بود، نباشم به کنارش*

تو خنده زنی، از ته دل، عید بگیری...

من حسرت دیدار و فقط خاطره‌هایش*


خوانش بانو آفتاب

شعر مهدی محمدی



دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft