غرق



کد پست 1517
دسته بندی دکلمه
نویسنده

در میان رود کارون غرق دریاها منم
در خیال دیدنت غافل ز دنیاها منم
این منم، باران و طوفان میبرد من را کجا؟
تو سراب چشم من، بین همه رسوا منم
غرق در عشق تو من، عالَم شده عالِم ولی...
تو نمیخواهی بخواهی، عاشق شیدا منم
آنچه را در عالم است یک عمر کوتاه است ولی..
جز به عشقی از ته قلب، عشق نامیرا منم..
غرق میگردم در آن دریای آبادت ولی..
چون به شوق دیدنت، در کنج دریاها منم
آمدی در خواب دیدم، صورت ماهت ولی
در پی دیدار تو، کاوشگر رویا منم...
بازی من اینچنین در سرنوشتم تلخ بود
آخر فنجان قهوه.. تلخی موکا منم...
در نبردی تن به تن، تنها منم، دنیا تویی
عشق در میدان جنگ، بازنده‌ی دعوا منم
خواب آلودم ولی بیدارم از عشق تو من
نوش دارم از شرابت، خارج از فتوا منم..
بانگ غُو سر داد دریا،‌ آمدی در خواب من
ناجی دریا تویی !! پس غرق دریاها منم


خوانش بانو آفتاب
شعر مهدی محمدی


دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft