خواب دیدم پر شده عطرت در اطراف اتاق
آمدی در خواب، دیدم بعد هجران و فراق
گرم صحبت بود یارت، با من آشفته دل
با غروری آمدی، رفتی به میدان طلاق...
داشتی در دست اوراقی، به سر هم مقنعی
بر لبش آهسته یارت گفت: مهمان در اتاق
پالتوی مشکی درآوردی، گذاشتی چوب رخت
چهره زیبای تو خارج شد از حال محاق...
گریه میکردم ولی از شوق دیدار تو بود
بعد عمری دیدمت سنگدل، ولی داری نفاق
یار تو گفتا گمان این مرد در مهر من است؟!
گفتیش مهر تو نه، مجنون یار است در فراق
گرم صحبت بودی و آهسته من میدیدمت
بوسهای بر پالتویت دادم در آن کنج اتاق...
خوانش: بانو آفتاب
شعر : مهدی محمدی