بوسه باران میکنم، من در تمام شب تو را
تو به خواب، آرامی و من بوسه میبارم تو را
تو ز من دور و ز من، آسودهای از هر خیال
من تمام عمر اینجا شعر میگویم تو را
در غزل پنهانی و چون از تو میگویم سخن
این چنین، با داد و فریادم کنم رسوا تو را
تو همان گیسو پریشان، موی مشکی، ماه من
خود بگو، گویم چگونه؟ راز لبهای تو را ؟..
تو که میدانی منم در عشق تو گویا اسیر..
در تمام آرزوهایم ز دل، خواهم تو را...
.
.
خوانش: فاطمه مرتضی پور لیلاکوهی
شعر: مهدی محمدی