جیران



کد پست 1431
دسته بندی دکلمه
نویسنده

گفتم به دلم: (درب دلم را که ببندی)
تا من نشوم عاشق گیسوی کمندی
تو آمدی و از ره این کوچه گذشتی
درب دل ما، از همه زنجیر گسستی
ای حور و ملک، زاده‌ی کارون شمایی
کز بند هزاران قل و زنجیر جدایی
سیراب ز چشم و لب تو باز نگشته
در کوچه‌ی رضوانی و این حور شمایی
تشنه همگی عطر تو خواهند ز جیران
جیران به کجا عطر تو دارد به قشنگی؟!
در کاسه چشمان، دو گوهر که تو داری
از ما و همه برده دلی را به کجایی!
حیران همگی منتظر بوسه‌ی معشوق
بر لعل لبت بوسه زنم، کاش به خوابی


خوانش: آسمان

شعر: مهدی محمدی


دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft