گر تو گناه من شوی، توبه نمیکنم تو را
گر تو دوای من شوی، درد نمیکشد مرا
بغض شبِ شبانهام، دست نمیکشد ز من
پر شد از آب گریهام، ساحل دیدگان، تو را
دست نمیکشد ز تو، تا که رسد ز جان، مرا
دلبر دیدگان من، دست به دعا شوم تو را؟
روح و روان نثار تو، یک آرزو دارم ز تو..
گویی ز دل، بی واسطه، دوست تو میداری مرا
گر تو جدا شوی ز من، درد که میکشد مرا
مرهم جان من تویی، از که، طلب کنم تو را؟
جان تویی و جان ز من، برده نگاه مست تو
حرف بزن، سخن بگو..رام کن این دل مرا...
خوانش:آسمان
شعر: مهدی محمدی