طاووس



کد پست 1384
دسته بندی دکلمه
نویسنده

طاووس

خوانش: نرگس بابایی

شعر: مهدی محمدی


دلا با خود جفا کردم، ببخش از این ستم‌ من را
به تقدیر خدا راضی، که روحم ترک کند تن را
طواف کعبه‌ی عشقم رسید هفت و ولی ماندم
وفادارم به عهدی که ستایش خاطراتش را
شدم پنهان به تاریکی، که از خشم‌ات گریزانم
چنانم خفته‌ی بستر که نیست پای گریزم را
تو بودی عشق و ماه من، منم مجنون گیسویت
کجا خواندی؟ کجا دیدی؟ چنین احوال عاشق را
مَلِک زادی تو در اینجا، منم انسانی از خِشتم
ندارم چاره‌ای جز این، که از دورم نگاهت را
گرفتم چِلِه‌ای از عشق که از عشق تو بیدارم
به خواب هرگز نمی‌بینم منه مجنون وصالت را
خدا قاضی،تو هم شاکی، منم عیار بدبختم
که جز عشقت ندارم جرم، وکیلم میشوی آیا؟
شدم مُضطِر، شدم نالان، دخیل درب‌ای از فولاد
شنیدم برنمی‌گردد کسی بی‌حاجتش اینجا
به مولایم علی گفتم، به خانم فاطمه زهرا
که برگردد عزیز من، شدم ویرانی از غم‌ها
چهل روزم گذشت چون سال، ندیدم خنده لبها
که آورد هُدهُدم از دور ز ماه‌ام نغمه‌هایش را
به نیش اندر مکافاتی، چنین شاکی شدش از من
زد و بَست و شکایت گفت به این مجنون ناپیدا
شنیدیم ظلم و توهینش ولی مجنون ندارد غم
چه باشد از جنون بدتر؟ که زیبا میکند غم را
سپردم دست تقدیرش ولی بر سر زدم نالان
خدایا من که بخشیدم چنین محبوب زیبا را
گرَت عاشق شدی باید که تاوان داد بی حاشا
کز آبادان به هندوستان، چنین طاووس زیبا را


دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft