روایت شنیدنی یک مسئول فنی بهداشتی دامپزشکی



کد پست 1103
دسته بندی دامپزشکی
نویسنده حکیم مهر

روایت شنیدنی یک مسئول فنی بهداشتی دامپزشکی از معضلاتی که دامپزشکان شاغل در این حرفه با آن دست به گریبانند 19–24 minutes


حکیم مهر: یکی از مخاطبین محترم حکیم مهر که سابقه چندین سال فعالیت به عنوان مسئول فنی بهداشتی دامپزشکی در چندین استان مختلف کشور را دارد، با ارسال یادداشتی به این پایگاه خبری، ضمن بازگویی خاطراتی از روزهای پر فراز و نشیب فعالیت در این حرفه، به بیان معضلاتی که مسئولین فنی بهداشتی با آن دست به گریبانند، پرداخت.

به گزارش حکیم مهر، لازم به ذکر است که نام استان‌ها و شهرستان‌های ذکر شده در این نوشتار به دلیل ملاحظات مطبوعاتی حذف گردیده است.

متن این یادداشت به شرح زیر می‌باشد:

دامپزشک دوره‌ی عمومی (DVM) دانشگاه شیراز، با جنسیت آقا

السلام علی من تبع الهدی. به قول برخی از دوستان، ترجمه‌ی تقریبیش میشه: درود بر خوبان، اونایی که از راه هدایت و روشنایی، تبعیت و پیروی می‌کنن نه راه و سبیل ضلالت و تاریکی.

امیدوارم این انتقال تجربه و تعامل حرفه ایم تو این سال‌ها که مستند هست، خواستید ارائه می‌دم تا جعل و نشر اکاذیب تلقی نشه، به دید و سمع و نظر رئیس سازمان، جهاد، شما همکاران محترم بخش خصوصی و دولتی برسه و اونایی که بیرون فضایی اجرایی دامپزشکی کشورند، این تجارب رو بخونند و خودشون قضاوت کنند که گیر کار کجاست و این اتفاقات بد چرا میفته و چقد راحت تو فضای به اصطلاح انقلابی، اداری، مدیریتی، نظارت بهداشتی... حالا شما هر چی اسمشو بزارید فرقی نمی‌کنه، نفی غرض میشه و یه نیت صحیح، یه کسی که می‌خواد به عنوان یه مسئول فنی بهداشتی اعمال وظیفه‌ی شغلی و سازمانی کنه، از سوی اداره کل و نظام دامپزشکی حمایت نمی‌شه و آسیب‌خورده و زخمی مجبوره میدون رو رها کنه و به بستر بیماری و جراحت بیفته و به هزینه‌ی گزاف شخصی، مشغول ترمیم و مرمت آسیب‌ها و زخم‌هاش شه و مسئولین مرتبط سراغشم نگیرن.

خودمو بیشتر معرفی کنم؛ شرایط ملموس و روشن‌تر میشه. متولد سال۵۰ هستم. با جنسیت مرد. اهل مازندران، سال ۷۵ دانشگاه شیراز بدون سهمیه قبول شدم. سال ۸۵ دوره‌ی دکترای عمومی رو تموم کردم. از سال پنجم ابتدایی تا دیپلم شاگرد ممتاز بودم. پزشکی می‌خواستم. دامپزشکی قبول شدم. مجردم. پدر و مادرم مرحوم شدند چن سالیه. پدر، سال ۹۶ بخاطر دیابت و دیالیز و معلولیت ناشی از آمپوته کردن یک پا از بالای مُچ. مادر در سال ۹۰ بخاطر شیمی‌درمانی بعد از ۵ سال تحمل بیماری مرحوم شدند.

پیشه‌ی پدر، کارگر بود و فاقد سواد خواندن و نوشتن ولی مأنوس بود با تلویزیون و رادیو، پس سواد شنیداری داشت‌. مادر خانه‌داری مقتصد و قانع و باهوش بود. تونست با مرارت با وجود ممانعت‌ها با شرکت در نهضت سوادآموزی ۵ کلاس سواد ابتدایی فراهم کنه در خونه‌ی شوهر، وقتی ۶ فرزند داشت. با این اندک سواد، دیپلم خیاطی و آرایشگری رو گرفت که یه موفقیت زیادی بود در اندازه‌های خودش در دهه‌ی ۶۰.

فرزند ارشدم. مادر مرحوم و هوشمندم، تنها راه نجات بچه‌هاشو که مدام بهمون تذکر می‌داد، درس خوندن تشخیص داده بود. من خوندم و دکتر دامپزشک شدم. برادرم دبیر زبان انگلیسی دبیرستان شد، با مدرک کارشناسی زبان از دانشگاه اراک. خواهرم کارشناس ادبیات فارسی شد از دانشگاه پیام نور. خواهر دیگه‌ام کارشناس ارشد ایمونولوژی شد از دانشگاه شیراز. مادر مرحومم که دید پسردخترای بزرگترش با داشتن مدارک دانشگاهی بیکار و بی درآمدند!! دو فرزند آخر رو که تونستن دیپلم ریاضی بگیرن، تشویق به رفتن دانشگاه نفرمود. این دو خواهر برادر کوچکتر، ازدواج کردند. خواهر کوچک، همسر یه تعمیرکار اتومبیل شد و برادر کوچک، کارگر ساده شد و با یه دختر روستایی خانه‌دار ازدواج کرد. این برادر و خواهر کوچکتر صاحب خانه و خانواده شدن و هرکدوم یه فرزند دارن که بچه‌هاشون مدرسه میرن. برادر دبیرم مجرد و مستاجره. خواهر اولم که کارشناسی ادبیات خونده بود، همسر خانه‌دار یه مهندس متالوژی شد که بعد سال‌ها کارگری در یک کارگاه مرتبط با ساخت و ماشینیزه کردن مرغداری‌ها، خودش به اتفاق برادر تحصیلکرده‌اش بر آن شد که کارگاه ساخت لوازم و تجهیزات کارخونه‌ی خوراک دام و ماشینیزه کننده‌ی مرغداری بزنن و چند کارگر داره و با سفر به استان‌های دیگه به متقاضی‌های این عرصه خدمات میده و نسبتا موفقن به لطف خدای متعال...

و اما خودم و و سرنوشت حرفه‌ای خودم که برا پرداختنش رفتم سراغ مقدمه و پیشینه و حال و روز خانوادگی. اجازه بدید موضوع رو از سال ۸۶ که شروع فارغ‌التحصیلی بودنم بود، شروع نکنم و بیام از اردیبهشت سال ۱۴۰۰ که سر از کشتارگاه طیوری در شهرستان […] در آوردم آغاز کنم. ماجرا رو که شنیدنی‌تر و مرتبط‌تر به نظر برسه، برای اونایی که دیر ارتباطات رو کشف می‌کنن و نوشته و داستان تموم نشده میگن چه ربطی داشت یا داره؟!...

بهار پارسال بود که داشتم همراه یکی از دوستان دانشجوی مقطع تخصص مامایی دامپزشکی دانشگاه شیراز که مدت‌ها منطقه‌ی فارس، شیراز، مرودشت، کوار، زرقون، ارسنجون، سیوند ایشون رو به عنوان سونوگراف می‌شناخت و ازش خدمات مامایی و کلینیکی می‌خواست همکاری و وردستی می‌کردم. جویای کار بودم. سری تو فضای مجازی زدم دیدم بله، […] کشتارگاه مرغ، بابت کار در شب مسئول فنی بهداشتی میخواد. با شماره‌ی مربوطه تماس گرفتم دیدم یکی از همکارای آقاست، اهل اصفهان، فارغ التحصیل دانشگاه آزاد که ۸ ماهیه تو این کشتارگاه با هماهنگی اداره کل استان […] و شبکه‌ی شهرستان بدون بستن قرارداد رسمی در این کشتارگاه کار میکنه. از شرایط محیط کشتارگاه و کارفرما فرمود و قرار شد برای بررسی حضوری فضای کاری، مقدمتا بیام یه سری به فضا بزنم، اگه خوشم اومد بریم شبکه‌ی دامپزشکی، اداره کل و نظام استان، تعیین رتبه بشه و اگه موافقت شد مشغول شم.

مقدمتا عرض کردم خدمت اون دکتر سابق که آقا، همکار گرامی، اختیار مسکن استیجاری با این حقوق و مزایای نازل و قرارداد بی‌ثبات یه ساله‌ای که با کارفرما می‌بندیم، مقرون به صرفه نیست، خبر که داری‌. ایشون فرمودن «از این بابت دربندش نباش، تو کشتارگاه با مساعدت کارفرما که فرد موجه، غریب‌نواز و تحصیل‌کرده و خیّر و محترمی هست و سابقه‌ی جنگ و جبهه و ایثارگری دارند، به لطف خدای متعال مسئله حله و اینجا مکان سکونت آبرومندی که تلویزیون و یخچال و کولری باشه در اختیارته. جامعه با وجود چنین افرادی، امثال ما دامپزشک غیربومی رو درک میکنه، خودمم نمونه‌اش این امکانات حداقلی رو از کارفرما تو کشتارگاه گرفتم...». بنده هم عرض کردم که بله من هم پیشتر در استان بوشهر، شهرستان تنگستان و استان لرستان، بروجرد، یه مکان سکونتی در کشتارگاه مرغ گرفته بودم و در این رابطه و کار در شب در کشتارگاه مرغ در دو استان و شهری که اشاره کردم، حداقل یکی دو سالی سابقه و تجربه‌ی کاری دارم.

رفتیم خدمتش، دیدم ای وای، بحث مرغ و کشتارش در کشتارگاه و ممانعت از زنده فروشیش، چن وقتیه که مسئله‌ی ملی و امنیتی در کشور شده و من بی‌اطلاعم، خصوصا در […] که تولید مرغ درش در تابستون بخاطر گرمای منطقه محدود هست، دیدم که علاوه بر اداره کل دامپزشکی و شبکه‌ی شهرستان، سپاه و سازمان صنعت و معدن و جهاد هم در کشتارگاه نماینده و ناظر می‌فرسته. علت انصراف از شغل همکار قبلی این شرایط غیرمترقبه و شلوغ و پرتنشی بود که یکی دو ماه هست که کلید خورده و این جوان در صدد فرار و رهایی از مخمصه هست. کار علاوه بر نظارت بهداشتی سرخط کشتار داخل سالن، نیاز به ثبت ورود و خروج مرغ زنده و لاشه‌ی فرآوری شده با جزئیات و نکات خاص خودش بصورت اینترنی و آنلاین به اداره کل و شبکه‌ی دامپزسکی شهرستان رو می‌طلبید که ناچار شدم برای نجات این همکار از این مخمصه باهاش همکاری کنم و یه ماهی با دیدن آموزش فشرده‌ی حضوری خدمتش و تهیه‌ی فیلم و اسکرین‌شات با تلفن همراه هوشمندم، بیش از پیش به این اختراع هوشمند بشری و دستاورد فناورانه‌ی معاصر وابسته و ممنون‌دار شم.

خلاصه، با صرف وقت و آموزش، قرار شد از طرف مسئول فنی بهداشتی پیشین و کارفرما، خدمت سرپرست شبکه، دکتر و همکار بخش دولتی، نهایتا، همکار و دکترهای صاحب میز و سمَت در اداره کل استان […] و نهایتا برای تایید صلاحیت و اخذ امتیاز به دفتر نظام استان بریم و بعد از این مقدمات و انجام توجیهات لازم پذیرفته شدیم که در آن کشتارگاه با بستن قرارداد یه ساله طبق مبلغ مصوب هیات وزیران و ماده‌ی ۱۹ مشغول فعالیت شیم.

در مسیر برگشت از […] به […]، سرپرست شبکه دامپزشکی شهرستان […] یکی از کارمندهای تحت امر خودش رو مامور می‌کنه که تلفنی به کارفرما منتقل کنه که قراردادی که یه ساعت پیش در دفتر نظام دامپزشکی استان بستید، طبق نظر اداره کل دامپزشکی پذیرفته نیست و دنبال یه دکتر دیگه باشید. کارفرما با حیرت سوال می‌کنه «چرا؟ امکانش هست مسئله رو روشن کنید بگید ماجرا و علت چیه؟!» شبکه اشاره کرد که مسئله رو از اداره کل پیگیر شید، پاسخگویی با ایشون هست.

بنده تصمیم گرفتم با وجود گذروندن یک ماه آموزش در […] و چن شب آموزش حضوری در کشتارگاهی در ابتدای جاده ی […]، با هماهنگی اداره کل که پیشتر به بنده ابلاغ شده بود، مسئله رو منتفی تلقی کنم و رهسپار شهر و دیار و دوستان حرفه‌ای مشتاق همکاری و حضور خودم در شیراز که عرض کردم برم. کارفرمای محترم ازم زمان خواستن که برگشتمو به فردا پس‌فردا بندازم؛ منی که حدود دو ماه هست که اینجا معطلم، دو روزم بالاش بلکه با پیگیری حضوری در ساعت اداری فردا، لااقل از پشت پرده‌ی ماجرا مطلع شن و اگه مصلحت بود منو هم در جریان بزارن!! ... ایشون با کسالت مزاج و بیماری مزمنی که داشت، در گرمای تیرماه […] پبگیر ماجرا میشن و علت عدم موافقت اداره کل رو میپرسن و در پاسخ از سِمَت و میز مربوطه می‌شنوند که «ما نپذیرفتیم و مکلف به پاسخ هم نیستیم. علتش رو قانوناً موظف نیستیم براتون روشن کنیم!!!» ...

مطلب که به بنده رسید، اجباری ندیدم که خودمو معطل این فرصت پرمرارت شغلی کنم؛ سالی که خوش است از بهارش پیداست، اداره کلی که با کشتارگاهش این برخورد رو میکنه، من چیکاره‌ام و چیکار می‌تونم بکنم؟ بزارم برم، از معطلی و بلاتکلیفیم کم کنم. جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته. باز دیدم این کارفرمای سالمند و محترم درخواست کردند «جناب دکتر، این مطلب باید برام روشن شه، خودت مطلع هستی مسئول فنی بهداشتی رو کارفرما به نظام معرفی میکنه و نظام تعیین صلاحیت میکنه. حالا اداره کل ورود کرده لااقل علتشو بگه ما ببینیم ماجرا چیه؟!» ... بنده هم واقعا کنجکاو شده بودم که ته این قصه‌ی کذایی چی از آب در میاد، دیدم حرف بی‌حسابی هم نمیزنه.

چند روزی توقف کردم و دیدم با مسئول فنی بهداشتی شدنم با سعایت و پیگیری کارفرما، ظاهرا موافقت شد و عرض کردم «علت چی بود؟ مسئله به سابقه و رزومه‌ی من برمی‌گشت؟!» ایشون گفتن نه، مشکل در بروزرسانی و فراهم کردن شرایط بهداشتی مجموعه و سالن و امکانات بود که قول‌هایی ازم گرفتند طی چند مرحله قدم به قدم موارد اصلاح شه!!! ... تعجب کردم از اداره کل استان […] که چطور همکاران بخش دولتی یه همچین مسئله‌ی روشنی رو در بدو امر با عدم شفافیت به رد صلاحیت بنده مرتبط کردند و متوجه شدم به علت غریب و غیربومی بودنم در اون استان، اونا بی‌رحم و آسیب‌رسون به شخصیت و آسایش فکری بنده شدند وگرنه به اقتضای اخلاق، مهمان و غریب‌نوازی، چنین برخوردی که اعصاب رو تخریب و منهدم میکنه و کسالت‌آفرین و فلج‌کننده هست توجیه نداشت. جالبه در جمع اون همکاران محترم اداره کلی، یک دکتر فارغ‌التحصیل هم‌دانشکده‌ای هم بود و برای کارفرما هم سوال پیش اومد شاید پیشتر با ایشون خصومت دوره‌ی دانشجویی داشتیم که اون جمع چنین تصمیمی در رد صلاحیتم اتخاذ کردند که وِجهِه‌ی اداری و قانونی اصلا نداشت ...

و اما ادامه‌ی ماجرا؛ مدیران فعال در شبکه‌ی دامپزشکی شهرستان و اداره کل دامپزشکی استان اصرار داشتند در اون برهه‌ی استثنایی، نظارت بر کشتار مرغ در کشتارگاه و ممانعت از قاچاق مرغ برای زنده فروشی که در عین حال داشت نظارت موازی توسط ناظرین صنعت و معدن و جهاد و سپاه در کشتارگاه صورت می‌گرفت، آمار مسئول فنی بهداشتی قبل از ساعت ۸ صبح برای خوشامد فعالان استانداری و فرمانداری و حضرات دیگه که حافظه و سواد و جایگاه شغلی حقیر بنده توان درک سِمَت و جایگاه ایشون رو نداشت، به هر شکل ممکنه به دستشون برسه ولو کشتار شبانه تا ده یازده صبح ادامه داشته باشه که صرف وقت در تنظیم صوری این آمار منجر به رها کردن خط کشتار و نظارت بر سلامت لاشه‌ها میشد بدون تعارف و لاپوشونی. هر چی خواستم این مطلب ساده رو به همکاران دولتی اداره کل استان متوجه کنم، ایشون فرمودند همین که هست و همین که ما می‌خوایم. نتیجه این شد که با نیامدن آمار سروقتی که اونا مدنظرشون بود، بنده متهم شدم به بلد نبودن کار با کامپیوتر و تنظیم آمار و نهایتا اخراج که مستنداتش هست ...

نیرویی که به جای بنده فرستادن از اداره کل و شبکه، دکتر دامپزشک نبود. از کارمندان سابق و تعدیل نیرو شده‌ی اداره کل بود که روز در بانک مشغول بود و شب قرار شد بیاد برای نظارت فنی بهداشتی خط کشتار ... کارفرما با بنده تسویه حساب نکرده به ایشون با شرایطی که عرض کردم و مستنداتش در نظام دامپزشکی استان […] و پیش خودم هست، مسئول فنی بهداشتی جدید دادند. این یه خلاف آشکار قانونیه که هم بخش دولتی ازش خبر داره، هم نظام و هم همکاران مسئول فنی بهداشتی در سطح کشور ... بنده برای گرفتن حدود دو ماه حقوق و مزایا و بیمه‌ی پرداخت نشده توسط کارفرمام شکایت کردم به اداره کار و در مسیر قضاییش قرار گرفتم که همچنان ادامه داره و همچنان کفش آهنی برای به مقصد و هدف رسیدنش پامه!! ... این قصه ی استان […].

اجازه بدید سری به استان […] در سال ۱۳۹۹ بزنیم که بگم این مسئله محدود به جنوب و شرق و غرب نیست. اردیبهشت سال ۹۹، در دفتر نظام استان […]، قراردادی ۹۰ درصد نزدیک به رقم ماده‌ی نوزده تا پایان سال، ۱۰ ماهه به عنوان مسئول فنی بهداشتی یه باغ وحش (دهکده ی طبیعت) بیرون از روستای […] در حومه ی شهر […] بستیم. از وظایف سازمانی مسئول فنی بهداشتی تنظیم گزارش ماهیانه به شبکه و اداره کل هست. طی دو گزارش، طرح حقیقت کردم که حیوانات مجموعه از گرسنگی رنج می‌برند و آب مصرفی مجموعه که به مصرف حیوانات باغ وحش و بازدیدکنندگان از سراسر کشور میرسه، از چاهی تامین میشه که این چاه در قفس طوطی‌های مجموعه تعبیه شده و بخاطر درست سرپوشانی نشدن در معرض آلودگی به مدفوع پرندگان اگزوتیکه؛ و چند مورد دیگه که حاکی از نقایص بهداشتی و فنی مجموعه بود ...

کارفرما از ماه پنجم قرارداد اجازه‌ی ورود به محل کارم در باغ وحش رو نداد. پنج ماهی که حضور داشتم، ۳ ماه اون رو پرداخت حقوق کرد و بیمه‌ای نپرداخت. مسئله رو به شبکه، نظام اداره کل منعکس کردم. گفتند شکایت کنم به اداره‌ی کار. اداره‌ی کار ماده نوزده و رقم آن و قانون امری بودن ماده ۱۹ براش مفهوم نیست!!! ... به خاطر ایام کرونا بودن اون سال و پایین بودن نرخ قرارداد، با توافق کارفرما محل سکونت محقری در مجموعه از کارفرما گرفتم که مجبور شدم با اسباب و اثاثیه و هزینه‌ی شخصی، کمی تجهیزش کنم تا تحمل سرمای زمستون پیش رو برام مقدور باشه. کارفرما برای تأدیب بنده و جبران خسارت ناشی از پرداخت سه ماه از حقوق از قرارداد ده ماهه، اقدام به دستبرد به امکانات شخصی بنده زد ... شکایت و اخذ حقوق و مزایام انجامید به حکم عجیب و غریب اداره کار و شکایت به دیوان عدالت اداری. به اعتراف خود کارفرما، اداره کل بدون تسویه حساب ایشون با بنده به عنوان مسئول فنی بهداشتی پیشین، به ایشون مسئول فنی بهداشتی جدید معرفی میده. مستندات موجوده ...

یادم میاد اول فصل پاییز که […] بسیار شروع سرمای شدیدی داره، کارفرما مانع از ورود به محل کار و سکونتم شد. ایام کرونا بود و نه میشد جایی برای ۵ ماه باقی‌مونده‌ی قرارداد اجاره کرد (بخاطر ترس مردم از کرونا) و ۱۷ شبانه روز من بین […] و […] در آمد و شد بودم برای شرح ماوقع و پیگیری اداری معظلی که کارفرما بخاطر گزارشم برام پیش آورد و ۱۷ شب در پایانه‌ی […] مقابل شهرک […] بعد از بستن درب پایانه در حیاط اون من بودم و سرمای شبای پاییز […] که تا باز شدن درب نمازخونه‌ی پایانه با پالتو و پتوی مسافرتیم گذران شبای سرد در حیاط پایانه می‌کردم که منجر به بازجویی پلیس پایانه شد؛ برای پلیس شرح واقعه دادم که ماجرا اینه و من دکتر دامپزشک و مسئول فنی بهداشتی باغ وحش شهرتونم که چنین چیزایی درش دیدم و گزارش کردم و چنین برخوردی از سوی کارفرمای خاطی اونجا باهام شد و روز میرم تو خیابون مجاور که اداره کل دامپزشکی شهرتون درش هست در چن صد قدمی همین پایانه. بعد از رفع شک و ظن که داعشی و خرابکار نیستم، متاسف و متعجب شد و شماره تماس اداره کل یا کارفرما رو خواست جهت مداخله‌ی اخلاقی و وساطت که بخاطر مأخوذ به حیا بودن و پائین بودن هوش اجتماعی‌ام باهاش همکاری نکردم که به بی‌تجربگی‌ام برمی‌گشت.

اون روزها که می‌خواستی وارد اداره کل دامپزشکی شی، با دماسنج تفنگی (کُلتی شکل) دمای پیشونیت رو اندازه می‌گرفتن؛ اگه تب داشتی، نمی‌ذاشتن بری داخل. اول صبح بعد از تحمل هوای سرد تو محوطه ی پایانه که خودمو می‌رسوندم اداره کل برای پیگیری کارم تو نظام و اداره کل و معاونت سلامت، نگهبان اداره کل دامپزشکی دماسنج به دست که دمای پیشونیمو چک می‌کرد با تعجب می‌گفت «دمای شما از دمای عادی 37.5 درجه، یکی دو درجه کمتره!!» ... نمی‌دونست ماحصل تحمل سرمای استخون‌سوز شبونه تو خیابونه.

دیدم کارم مورد پیگیری نظام و معاونت سلامت قرار نمی‌گیره و سرکارم، گفتم تو ساعتی که مدیر کل بارعام داره و ساعت ملاقاتش با ارباب رجوع تو در و دیوار اداره زده، یه زمان ملاقاتی با مقام حضرتش بگیرم، دیدم دفتردارش با وقاحت تموم میگه «ایام کروناست و ایشون از ملاقات واهمه دارند و اجازه نمیدن!!». گفتم من همکار و نماینده‌ی ایشون به عنوان بخش دولتی و فعال در بخش خصوصی هستم و اهل مازندران و غریب در این استانم و مورد ظلم و بی‌مهری شغلی قرار گرفتم، با این حال نشنیده گرفت و وقعی نذاشت. البته چنین برخوردای غیرمسئولانه از پشت میزنشینای بخش دولتی برامون بی‌سابقه نیست. اگه خلاف اینو می‌دیدم تعجب می‌کردم ...

خاطره‌ی سوم ۴ سال استان […]، شهرستان [...]، به عنوان مسئول فنی بهداشتی از ۹۵ تا ۹۸ در کارخونه‌ی خوراک دامی مشغول بودم. قراردادی زیر نظر نظام دامپزشکی، به واسطه‌گری شرکتی مشخص، همکاران بخش خصوصی با کارفرماهای مربوطه می‌نوشتند که نسخه‌ای به اداره کل می‌رفت؛ نسخه‌هایی هم پیش کارفرما و مسئول فنی بهداشتی می‌موند. این متن طوری مفادش تنظیم و نهایتا توسط کارفرما و مسئول فنی بهداشتی زیر نظر نظام و اداره کل تنظیم میشد که نرخ مصوب هیات وزیران و ماده‌ی ۱۹ در آن به میل کارفرما لحاظ نمی‌شد و اگر مسئول فنی بهداشتی معترض میشد، کارفرما می‌گفت نمی‌خوامت و می‌رفت پی مسئول فنی بهداشتی دیگه که فراوون بودند. گاهی کارفرما از پرداخت بیمه و پاداش هم شانه خالی می‌کرد در قرارداد کتبی و پرداخت ببمه رو در متن قرارداد به مسئول فنی بهداشتی محول می‌کرد که با قوانین اداره‌ی کار در تعارض فاحش هست.

یه چنین قراردادهای سالیانه‌ای طی ۴ سال فعالیت شامل حال من شد. با مستندات مربوطه به اداره‌ی کار […] مراجعه کردم که بیمه و پاداش سالیانه‌ام رو کارفرما نپرداخته و اجبارا بیمه‌ام رو خودم به نظام دامپزشکی شعبه تهران خویش‌پردازی کردم. هرچی ما گفتیم، ایشان نشنیدن. ماده‌ی ۱۹ و تعرفه‌ی مصوبه‌ی هیأت وزیران و قانون امری بودنش انگار برای اداره کار مفهوم نیست و راهنمایی میکردن به دیوان عدالت اداری؛ اگه اعتراضی به حکم اداره کار داری، شکایت کن. اداره کل و سازمان دامپزشکی ای که تعرفه و ماده نوزده شو اداره کار تو این کشور نمی‌شناسه چه وجاهتی داره؟! آیا اداره کل نمیدونه بیمه‌ی مسئول فنی بهداشتی توسط کارفرما باید واریز شه؟! پاداش و عیدی مسئول فنی بهداشتی توسط کارفرما واریز و تسویه نشده رو چه استدلالی، خلاف مقرارت و قانون به کارفرمای خاطی، مسئول فنی بهداشتی جدیدی داده میشه؟! ...

در نظام دامپزشکی استان […]، سال ۹۸ برای امتیازبندی از بنده خواستند از کارفرمای پیشینم تسویه حساب بیارم تا بتونم تو استانشون مسئول فنی بهداشتی شم!!! این درحالی بود که بنده مستنداتی داشتم که کارفرمای چهار ساله‌ی بنده همان‌طور که پیشتر اشاره کردم، حداقل چهار سال بیمه و سنواتم رو نپرداخته بود ...

و سوم خاطره ای از اداره کل دامپزشکی استان […] در سال‌های ۸۷ تا ۸۹ که درش به عنوان مسئول فنی و نهایتا دارای پروانه‌ی دفتر اشتغال به امور درمانی و مرکز مایه‌کوبی فعال بودم. مشکلات مشابه موارد بالا رو که اونجا افزون‌تر به ما تحمیل میشد، به مدیر کل بومی اون وقت استان مزبور منعکس می‌کردم، می‌گفت «از استان و شهر دیگه اومدی اینجا، انتظار داری چنین مشکلاتی رو شاهد نباشی؟! این مشکلات رو باید بچشی تا بدونی و بفهمی ما اهالی این استان مرزی چی داریم می‌کشیم؟!!!» ... عرض کردم «حضرت مدیر کل، من چی میگم شما چی می‌فرماین؟! تو استان شما این شرح وظایف بنده بوده، بهش عمل کردم، وظیفه‌شناسی کردم، مورد بغض و دشمنی واقع شدم، اینم مستندات، کارفرما حق و حقوقمو نداده، شما هم موظفید مدافع حق و حقوق من همکار بخش خصوصی و مسئول فنی‌ات باشید که نیستید و شرایط رو برای اخراج امثال ما بدون تسویه حساب کارفرما، با دادن مسئول فنی بهداشتی جدید به ایشون هموار می‌کنید و مسئول فنی بهداشتی پیشین می‌مونه معطل با اداره کاری که اصلا انگار ماده‌ی ۱۹ و مصوبه‌ی هیأت وزیران و قانون امری بودن ماده‌ی ۱۹ بهش ابلاغ نشده یا با لابی‌گری کارفرما و نفوذش، مسئول فنی بهداشتی به حق و حقوقش نمی‌رسه. ...

داستان و خاطره و تجربه‌ی آخر مربوط به سال جاری ۱۴۰۱؛ قرادادی یه ساله با گاوداری صنعتی ۴۰۰۰ سری (رأسی) در دفتر نظام دامپزشکی بین اینجانب به عنوان مسئول فنی بهداشتی و شرکت مزبور بسته شد در دی‌ماه سال قبل. در متن قرارداد اشاره شده در سال جدید پیش رو یعنی سال۱۴۰۱، به نرخ جدید طبق مصوبه‌ی هیات دولت حقوق و مزایای دکتر دامپزشک که عنوان مسئول فنی بهداشتی را داره در این متن قرارداد باید پرداخت شه. از طرفی فسخ قرارداد باید با موافقت مسئول فنی بهداشتی یک‌ماه قبل به اداره کل دامپزشکی اعلان شه.

کارفرما با اعمال زور و فشار و فریب و فراهم کردن شرایط اکراه و اجبار، خواهان اینه که مسئول فنی بهداشتی در برگه‌های سفیدی، مهر و امضاء کنه تا فرستادن گاوهای حذفی و کشتار اضطراری شده به کشتارگاه بدون نظارت واقعی او به صورت صوری صورت بگیره که در این شرایط امکان خلاف و فرستادن لاشه‌های مردار سربری شده از گاوداری به کشتارگاه قابل حدس هست. با همراهی نکردن مسئول فنی بهداشتی در چنین شرایط سوئی، کارفرما اقدام به برخورد قهری و اخراج مسئول فنی بهداشتی از گاوداری و محل کارش کرده، بدون اینکه دلیل موجه ای برای اداره کل دامپزشکی استان آورده باشه. موضوع به شبکه دامپزشکی و اداره کل استان، از سوی مسئول فنی بهداشتی، کتبی و شفاهی منعکس و دبیرخونه شده ولی هنوز بعد از سه چهار ماه اخراج قهری و غیرقانونی اینجانب به عنوان مسئول فنی بهداشتی از سوی کارفرما، مسئله به تشکیل کمیته‌ی بررسی که تشکیل اون قانوناً بر عهده‌ی اداره کل دامپزشکی با حضور نماینده‌ای از اداره کار هست نینجامیده و اخراج و عدم پرداخت بیمه و حقوق و مزایای ماهانه به سود کارفرما و شکست و ضرر مسئول فنی بهداشتی یعنی اینجانب و فعالیت تولیدی این گاوداری صنعتی ۴۰۰۰ سری شیری بدون حضور و فعالیت مسئول فنی بهداشتی در حال ادامه هست!!!

سوال ساده‌ی بنده از همکاران بخش خصوصی و دولتی و دست‌اندرکاران ادارات کل دامپزشکی استان‌ها و مدیران کل آگاه سطح کشور و هر خواننده‌ی آگاه اینه آیا ممکنه یه پلیس راهنمایی و رانندگی، یه راننده‌ی خاطی رو جریمه بکنه و سر ماه هم بره از اونی که جریمش کرده و قبض جریمه براش نوشته حق و حقوق ماهیانه‌شو بخواد؟! فکر نکنم پاسخ صحیح به این سوال ساده نیاز به بهره‌ی هوشی بالایی داشته باشه ... مشکل مشترک خیلی از همکاران بخش خصوصی و نظارتی ما در این صنف اینه و مدیران کل و نظام دامپزشکی تکلیفشون رو با این مسئله روشن نمی‌کنند و این چرخه‌ی معیوب همچنان از همکارای ما انرژی و فرصت و عمر و آسایش و سلامتی رو می‌گیره و فنا می‌کنه. مدیران محترمی که میز و سمت بین‌تون رد و بدل میشه و هستند کسانی که عنوان متعهد و انقلابی بهتون نثار و مرحمت مه‌کنند، چه طرحی برای پایان این بازی و لابی دارین؟! خودتونو جای ما بزارین. دختر و پسر و فرزنداتون رو جای ما بزارین و قضاوت کنین.

آخر کلام درود بر خوبان و اونایی که تو راه سعادت و روشنایی قدم میزارن، یعنی والسلام علی من تبع الهدی.


دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft